لبخند و گریه | ||
|
نمی دانم چرا رفتی؟؟؟ نمی دانم چرا !!! شاید خطا کردم و تو… بی آنکه فکرغربت چشمان من باشی نمیدانم کجا؟! تا کی؟! برای چه؟! ولی رفتی … بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ، تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد…. نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |